در این ایام که دشمنان از راههای مختلف برای آسیب زدن به ما استفاده میکنند، به شدت نیاز است اساتید دانشگاهها؛ شهید چمران را الگوی خود قرار داده و همچون این شهید بزرگوار برای سربلندی انقلاب و کشورمان تلاش کنند.
شهید مصطفی چمران هم در حوزههای علم و دانش و هم در حوزه اخلاق و دینمداری جزء برترینهاست، این شهید بزرگوار نمونه بارز استاد تراز انقلاب اسلامی به شمار میآید. دانشمندی که هرگز شیفته برخی پیامدهای مخرب علم نشده بلکه علم را جز به منزله وسیله در خدمت دین نپنداشته است.
شخصیتی که به بیان رهبر فرزانه انقلاب اسلامی (مد ظله)، «در وجود خود، تضادهای دروغین علم و ایمان، سنت و تجدد و علم و عمل را بیمعنا کرده بود».
شهید چمران نه تنها الگوی کاملی برای اساتید دانشگاه است بلکه جوانان و دانشجویان ما هم میتوانند این شهید بزرگوار را برای خود به عنوان یک الگو قرار دهند و تلاش کنند تا همچون شهید چمران، نامی ماندگار از خود به جای بگذارند.
شهید چمران نماد سادهزیستی
شهید چمران در دوران زندگی خویش نه تنها در جبهههای نبرد علیه استکبار پیشقدم بود بلکه در جبهههای علم و دانش هم اقدامات بسیار مؤثری داشت و مقالاتی ارائه کرد که برای بسیاری از مشکلات راهگشا بود.
زندگینامه شهید چمران
مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان 15 خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار آغاز کرد و در دارالفنون و البرز، دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغالتحصیل شد و یک سال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت.
شهید چمران در همه دوران تحصیل، شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه آمریکا -برکلی- با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.
فعالیتهای اجتماعی شهید چمران
از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیتالله طالقانی، در مسجد هدایت، درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت میکرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملیشدن صنعت نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداریاز نهضت ملی ایران در کشمکشهای مرگ و حیات این دوره بود.
بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت ترین مبارزه ها و مسئولیتها و علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران بدون خستگی و با همه قدرت خود علیه نظام طاغوتی جنگید و خطرناک ترین ماموریت ها را در سخت ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.
در آمریکا با همکاری بعضی از دوستانش برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه ریزی کرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا به شمار میرفت که به دلیل این فعالیت ها بورس تحصیلی شاگرد ممتازى وی از سوی رژیم شاه قطع می شود.
پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدام جسورانه و سرنوشت ساز می زند و همه پلها را پشت سر خود خراب میکند و همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم فکر، رهسپار مصر می شود و به مدت دو سال در زمان عبدالناصر، سختترین دورههای چریکی و جنگهای پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگردان دوره شناخته میشود و فورا مسئوليت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده می شود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین میشود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمیتوان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید میکند که مات هنوز نمیدانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه میدهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.
بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا میکند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.
او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی نموده که در میان توطئهها و دشمنی های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده میکند و علیگونه در معرکههای مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو میرود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، حسینوار به استقبال شهادت میتازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمیآورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قلههای بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنه کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.
شهادت
شهید چمران شب قبل در آخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصاياى بی سابقه اى نصیحت کرده بود و خدا می داند که در پس چهره ساکت و آرام و ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی از غم و رنج ها، شنیدن دروغ و تهمت و دم بر نیاوردن آنها و از شوق شهادت برپا بود.
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه، مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد و برای آخرین بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده شان ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدای محزون و گرفته از غم فقدان رستمی ولى نگاهی عمیق و پرنور و چهره های نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگارش گفت: «خدا رستمى را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد میبرد خداوند ثابت کرد که او را دوست می دارد و او را به سوی خود فرا خواند».
سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده بوسی و به همه سنگرها سرکشی کرد و در خط مقدم، در نزدیکترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود.
آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی، قربانیهای دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و مصطفی چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند.
یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثهای جانکاه بودند که خمپارهها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره های صدامیان، یکی از نمونه های کامل انسانی که مایه مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسانهای علیگونه و یکی از یاران باوفای امامخمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
ترکش خمپاره دشمن به پشت سر چمران اصابت کرد و ترکش های دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست.
او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخنها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگاه نکرد.
شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.
در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید چمران نامیده شد، کمک های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بیجانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه».
از شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام، این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف و زاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.
امواج خروشان مردم حقشناس ما، خشمگین از این جنایت صدام و اندوهبار و اشکآلود، پیکر پاک او را در اهواز و تهران تشییع کردند که «انالله و انّاالیه راجعون».
بلی، این چنین زندگی سراسر تلاش و مبارزه خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و اینچنین در کربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسینگونه به خاک شهادت افتاد و به ملکوت اعلی عروج کرد و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین(ع) و شهدای کربلا محشور گرداند».